دانشجویانی که اشک شاه را درآوردند
از ۱۶ آذر به عنوان سرآغاز یکی از مهمترین حرکتهای سیاسی دانشجویان نام میبرند و اوج باروری این جنبش، یکپارچگی حوزه و دانشگاه و نهایتاً پیروزی انقلاب اسلامی بود؛ با این وجود پیروزی انقلاب، پایان فعالیت تشکلهای دانشجویی نبود و دانشجو، همچنان خود را صدای ملت و مسئول در قبال نیازها و خواستههای ملت میداند.
تشکلهای دانشجویی در دهههای اخیر سعی کرده اند، نماد روز ۱۶ آذر را تحت عناوین «استکبار ستیزی، تقابل با فساد، نشاط جامعه دانشگاهی، بیداری و تحرک دانشجویی و …» و به اشکال مختلف حفظ کنند. در این میان به نظر میرسد از ابتدای شروع حرکتهای دانشجویی، مطالبه گری، نقد و آرمانگرایی، جز جداناپذیر روح جنبش دانشجویی بوده است؛ هرچند به گفته برخی، فعالیت در تشکلها و جنبشهای دانشجویی در سالهای اخیر کم رمق و کم رنگ تر شده است و امسال نیز با شیوع ویروس کرونا برنامههای فرهنگی و دانشجویی تحت الشعاع قرار گرفته و به سمت فضای مجازی حرکت کرده است.
چرا 16 آذر به روز دانشجو نام گذاری شد؟
پس از کودتای ۲۸ مرداد و با حاکمشدن جو خفقان و سرکوب تحت حمایت آمریکا، شیوه عمل و ساختار حکومت پهلوی، امکان هرگونه مشارکت سیاسی فعالانه را از گروههای سیاسی گرفت.
نيكسون معاون رئيس جمهور امريكا در سال 1332، راهى ايران گرديد. در حقيقت او مى آمد تا نتيجه سرمايه گذارى بيست و يك ميليون دلارى را كه سازمان جاسوسى امريكا سياه در راه كودتا و سرنگونى دولت مصدق هزينه كرده بود، از نزديك مشاهده كند. ملت در حال افسردگى و از نفاق و تفرقه اى كه استبداد توانسته بود در ميان او ايجاد كند، ناراحت بود.
رهبرى نهضت مقاومت، قصد رساندن صداى اعتراض مردم را به گوش جهانيان داشت و تلاش لندن و واشنگتن را كه مى خواست با مشروع جلوه دادن رژيم كودتا، امتيازات مورد نظر خود را در محيط آرام بدست آورد، خنثى كند. اجراى اين برنامه به عهده كميته هماهنگى دانشگاه تهران واگذار شده بود.
تظاهرات دانشجويان دانشگاه تهران، به عنوان اعتراض به ورود دنيس رايت، كاردار جديد سفارت انگليس در ايران، از روز 14 آذر 1332، آغاز گرديد. دانشجويان دانشكده هاى حقوق و علوم سياسى، علوم دندان پزشكى، فنى، پزشكى، داروسازى در دانشكده هاى خود تظاهرات پرشورى عليه رژيم كودتا برپا كردند. رژيم پهلوى كه به خوبى از خشم ملت و خصوصا دانشجويان نسبت به خود و اربابان امريكا از پيش آگاه بود، با تمام قوا متوجه دانشگاه شد.
روز 15 آذر تظاهرات به خارج از دانشگاه كشيده شد و ماموران انتظامى، در زد و خورد با دانشجويان، شمارى را مجروح و گروهى را دستگير و زندانى كردند. صبح روز 16 آذر 1332، گارد تا دندان مسلح رژيم پهلوى براى اولين بار وارد صحن دانشگاه شد تا فرياد مخالفان را در گلو خفه كند.
در يكى از كلاسهاى درس دانشكده فنى، چند تن از دانشجويان در اعتراض به حضور ماموران گارد رژيم شاه در صحن دانشگاه، آنها را به مسخره مى گيرند و همين بهانه كافى بود تا وارد كلاس درس شوند و با ايجاد جو رعب و وحشت، محيط را براى بهره بردارى و گرفتن زهر چشم دانشجويان آماده سازند. ماموران گارد با حمله به دانشجويان بى پناه سه تن از آنان را به شهادت مى رسانند.
حادثه 16 آذر 1332، بعنوان يك روز (مقاومت تاريخى) در تاريخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس، همه ساله به رغم كوشش رژيم و ساواك، دانشجويان دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاى سراسر ايران مراسم و تظاهراتى به ياد شهيدان آن روز برپا مى كردند.
تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور
با آغاز نهضت اسلامی و تبعید امام خمینی(ره) از ایران، قطب دیگری از مبارزه در خارج از کشور با محوریت گروههای اسلامی شکل گرفت. فعالان وابسته به جبهه ملی نیز با شدت و قوت کمتری نسبت به دو گروه اخیر در خارج از کشور فعالیت داشتند.
در اوایل دهه ۱۳۴۰ شمسی با توجه به افزایش حضور دانشجویان ایرانی در کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا، رویکرد جدیدی از روشنگری علیه رژیم پهلوی در خارج از کشور شکل گرفت که محوریت آن با دانشجویان ایرانی بود.
برخی ناظران خارجی، مخالفتهای دانشجویان ایرانی مقیم خارج را رکن مهم ائتلاف گروههای مبارز در مسیر انقلاب اسلامی میدانند. از جمله این افراد میتوان به پرویز راجی، آخرین سفیر شاه، در انگلستان و ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، و حتی خود محمدرضا پهلوی اشاره کرد.
مبارزه دانشجویان ایرانی خارج از کشور علیه رژیم پهلوی با نام سازمان «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی» پیوند خورده است. این کنفدراسیون، ثمره گروهی از محافل سیاسی دانشجویان ایرانی بود که در اواخر دهه ۱۳۳۰ در خارج از کشور فعالیت داشتند.
در سال ۱۳۳۹ در اروپا سه گروه «فدراسیون دانشجویان ایرانی در آلمان فدرال و برلن غربی»، «انجمن دانشجویان ایرانی در فرانسه» و «فدراسیون انجمنهای دانشجویان ایرانی در انگلستان» فعالیت میکردند. فعالان این سه گروه با حزب توده و جبهه ملی ارتباط داشتند. فعالیت آنها بیشتر رنگ و بوی دفاع از آزادیهای سیاسی و روشنگری درباره اقدامات سرکوبگرایانه رژیم پهلوی داشت.
در آخرین روزهای فروردین سال ۱۳۳۹ش نمایندگانی از این سه گروه در شهر «هایدلبرگ» آلمان گرد آمدند و تصمیم گرفتند که هر سه گروه تحت عنوان «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا» ائتلاف کنند. کنفدراسیون نخستین کنگره خود را در دی ۱۳۳۹ش همان سال در لندن برگزار کرد و دو شعبه جدید را نیز در سوئیس و اتریش به عضویت پذیرفت. کنگره دوم در دیماه سال ۱۳۴۰ش در کوی دانشگاه پاریس تشکیل شد.
در این کنگره بود که «سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا» نیز به این ائتلاف پیوست. علاوه بر سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران نیز که وابسته به جبهه ملی بود، به این کنگره پیوست. به این ترتیب، متولیان این تشکیلات، درصدد برآمدند از آن به عنوان کنفدراسیون جهان یاد کرده و خود را تنها نماینده دانشجویان ایرانی داخل و خارج از کشور معرفی کنند.
«سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا»؛ از وابستگی به رژیم تا مخالفت فعالانه
«سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا» در سال ۱۳۳۱ش تأسیس شده بود. کار این نهاد، سازماندهی و تأمین مالی فعالیتهایی بود که در این کشور به نفع حکومت شاه رقم میخورد. بودجه آن از سوی سفارت ایران در آمریکا و انجمن دوستان آمریکایی خاورمیانه تأمین میشد.
در سفر محمدرضا پهلوی به آمریکا در سال ۱۳۳۷ او به عنوان رئیس افتخاری این سازمان انتخاب شد. بااینحال اعضای انجمن را طیف متفاوتی از دانشجویان تشکیل میدادند و همه آنها در مسیر اهداف سفارت ایران قرار نداشتند.
در شهریور سال ۱۳۳۹ هفده دانشجوی ایرانی به سرپرستی صادق قطبزاده و محمد نَخشب تظاهراتی علیه شاه در مقابل ساختمان سازمان ملل در نیویورک ترتیب دادند که با وجود تعداد کم حاضران، خبر این تظاهرات بازتاب گستردهای داشت.
یک ماه بعد، اردشیر زاهدی، داماد شاه و سفیر ایران در آمریکا، در کنگره دانشجویان ایرانی در ایالت میشیگان با اشاره به این اتفاق، دانشجویان حاضر در آن را «مصدقیهای وطنفروش» نامید، اما حاضرین در جلسه با هدایت قطبزاده علیه زاهدی شعار داده و جلسه سخنرانی او را به هم زدند. این اتفاق باعث شد بودجه سازمان قطع شود.
در نتیجه این اقدام، انجمن دانشجویان از زیر سیطره سفارت خارج شد و گذرنامه دانشجویان مخالف رژیم ازجمله صادق قطبزاده نیز تمدید نشد. به این ترتیب «انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا» پیش از آنکه به «کنفدراسیون دانشجویان اروپا» ملحق شود، یک سازمان مستقل مخالف رژیم پهلوی بود.
بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مشخص شد هرگونه تغییری فقط از طریق سرنگونی قهرآمیز رژیم میسّر است. در اینمیان مخالفان خارج از کشور نیز میتوانستند روی جمعیت فزاینده دانشجویان خارج از کشور حساب کنند.
از میانه دهه ۱۳۴۰ شمسی، با افزایش درآمدهای نفتی رژیم از یکسو و گسترش ارتباطات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران و ایالات متحده آمریکا از سوی دیگر، دانشجویان زیادی راهی این کشور شدند. در سال ۱۳۵۷ش حدود صدهزار دانشجوی ایرانی در خارج از کشور تحصیل میکردند. طبق برآورد مطبوعات آمریکایی از این تعداد بین چهل تا پنجاههزار نفر در ایالات متحده آمریکا مشغول تحصیل بودند.
قیام مردمی ۱۵ خرداد به رهبری امام خمینی(ره) در قامت مرجعی انقلابی، باعث شد در کنفدراسیون دانشجویان، کفه ترازو به سمت دانشجویان دارای علائق مذهبی سنگین شود و آنها بین خود و سیاسیون غیرمذهبی کنفدراسیون فاصله ایجاد کردند؛ در حالیکه تا پیش از آن، گفتمان دانشجویان تودهای و ملیگرا کاملا غلبه داشت.
از سوی دیگر، آنها به این نتیجه رسیدند شیوه مبارزه باید به نبرد مسلحانه تبدیل شود. موفقیتهای انقلابیون الجزایر و کوبا آنان را به فکر دستیابی به اسلحه و آموزش جنگهای چریکی انداخت. به این ترتیب فعالان دانشجویی دانشگاههای آمریکا همچون مصطفی چمران، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده مدام بین ایران و کشورهایی همچون لبنان، فلسطین و الجزایر در رفتوآمد بودند تا از تجربیات گروههای چریکی این کشورها بهرهمند شوند.
به موازات این فرایند، فعالان دانشجویی اروپا و آمریکا رابطه خود با امام خمینی را تقویت کرده و به نوعی نقش رابط میان رهبر انقلاب و بدنه دانشجویان را ایفا کردند. در سال ۱۳۴۴ شمسی مصطفی چمران به همراه ابراهیم یزدی و محمد توسلی به دیدار امام خمینی(ره) رفتند و در نامهای ضمن حمایت از مبارزات ضداستبدادی، ورود ایشان را به نجف تبریک گفتند.
در مردادماه سال ۱۳۴۶ (اوت ۱۹۶۷ میلادی) و در جریان سفر محمدرضا پهلوی به آمریکا، سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا در نشریات خود بهشدت به سیاستهای شاه اعتراض کرده و در واکنش به این سفر و نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد، چند تجمع برگزار کردند.
در آخرین روز مردادماه درحالیکه شاه با لیندون جانسون ملاقات میکرد، دانشجویان معترض در برابر کاخ سفید با پلیس درگیر شدند. روز بعد تعدادی از آنها موفق شدند از صفوف پلیس گذشته و به اتومبیلی که شاه را به کنگره میبرد حمله کنند. به نظر میرسید دورانی که «سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا» با فعالیتهای مطبوعاتی و نامهنگاری، از دولتمردان آمریکا و دیگر کشورهای غربی میخواستند که در حمایت از رژیم شاه تجدیدنظر کنند، به پایان رسیده بود.
تأثیرپذیری دانشجویان مسلمان از گفتمان امام خمینی (ره)
در ادامه، چمران و یزدی به فکر ایجاد تشکیلاتی افتادند تا فارغ از محدودیتهای کنفدراسیون، به گفتمان اسلام انقلابی مدنظر امام خمینی نزدیک باشد. در سال ۱۳۴۸ شمسی مصطفی چمران، صادق قطبزاده، ابراهیم یزدی محمد توسلی و پرویز امین «انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی» را تأسیس کردند؛ سپس صادق طباطبائی، بنیصدر، حسن حبیبی و جمعی دیگر نیز به آنها پیوستند.
در آمریکا، ابراهیم یزدی فعالترین عنصر سازماندهی این انجمن بود. آنها پس از اتحاد با انجمنهای اسلامی دانشجویان در فرانسه، آلمان، اتریش و دیگر کشورهای اروپایی سازمانی به نام «اتحادیه انجمنهای اسلامی در اروپا» ایجاد کردند. اتحادیه انجمنهای اسلامی هر سه ماه یکبار نشریهای به نام «مکتب مبارز» منتشر میکرد.
در شماره دوازده این نشریه که همزمان با محرم و صفر ۱۳۹۱ (فروردین ۱۳۵۰ شمسی) منتشر شد، هدف از انتشار آن شناخت و شناسایی چهره واقعی اسلام عنوان شد.
مقالات اساسی این نشریه، نیز بیشتر در زمینه اسلامشناسی، نیروهای اسلامی و راههای هماهنگی آنها، اتحاد اسلامی و ظرفیت اسلام در زمینه تأسیس نظامهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بود؛ ۹ مسائلی که دقیقا همعرض آموزههای امام خمینی(ره) در قالب نظریه ولایت فقیه بود که همزمان در نجف تدوین و تدریس میشد. این موضوع خود نشاندهنده تأثیرپذیری این تشکل از گفتمان امام خمینی است.
انجمنهای اسلامی دانشجویان در آمریکا در این سالها در سایه گفتمان نهضت آزادی بود. این انجمن همچنین نشریه «پیام مجاهد» را به عنوان ارگان نهضت آزادی منتشر میکرد.
در اوایل دهه ۱۳۵۰، شمارگان این نشریه به حدود ششهزار نسخه رسید و اغلب در اروپا هم تجدید چاپ میشد. محتوای آن نیز بیشتر در زمینه ارتقای دانش سیاسی جوانان بر پایه ایمان مذهبی بود.
نشریات انجمن اسلامی آمریکا برای نجف محل سکونت امام خمینی ارسال میشد و اطرافیان امام نیز بیانیهها و سخنرانیهایی که در نجف ایراد میشد برای انجمنهای اسلامی مقیم آمریکا و کانادا میفرستادند. امام خمینی در نامهها پیامها و دیدارهایش مدام مؤلفههای تعامل و همکاری سیاسی را به اعضای کنفدراسیون، که میانه دهه ۱۳۴۰ به بعد گرایشهای چپگرایانه پیدا کرده بودند و بهتدریج شکل گروههای مارکسیستی آشکار به خود میگرفتند، تذکر میداد.
در میانه دهه ۱۳۴۰، فعالیت سیاسی دانشجویان ایرانی مقیم ایالات متحده آمریکا، با تأسیس «انجمن اسلامی دانشجویان اروپا و آمریکا» از سایه کنفدراسیون دانشجویان بیرون آمد. این وضعیت، به فعالیتهای این دسته از دانشجویان خصلت انقلابی بخشیده و آن را به گفتمان امام خمینی(ره) نزدیک کرد.
در این میان، افزایش تعداد دانشجویان ایرانی در آمریکا از یکسو و انسداد سیاسی در ایران از سوی دیگر، گستره و عمق فعالیت آنان را بیشتر کرد. اغلب چهرههای فعال در مبارزات دانشجویان ایرانی در آمریکا از جمله ابراهیم یزدی، مصطفی چمران و صادق قطبزاده اگرچه از اعضای دانشجوی نهضت آزادی بودند، اما در سالهای دهه ۱۳۵۰ ارتباط مستمری با امام خمینی برقرار کرده و در گفتمان انقلاب اسلامی تعریف شدند. باید گفت نقش اقدامات دانشجویان مبارز در آمریکا، در ایجاد فضای رسانهای و روانی علیه رژیم پهلوی و رساندن پیام امام خمینی به رسانهها و محافل سیاسی غربی قابلتوجه بود.
دانشجو و دانشگاه در مسیر فخر ایران
ترور ناجوانمردانه شهید فخریزاده، فارغ از تألمات و تلخیهایش، بار دیگر اهمیت قدرت علمی را در اقتدارآفرینی برای کشور آشکار کرد. راه پر افتخار این شهید عزیز که الحق او را باید «فخر ایران» نامید، نشان داد که دشمن تا چه حد از پویایی یک عنصر دانشگاهی و جهاد علمی او میهراسد و چرا باید این راه را ادامه داد. در کشور ما به برکت انقلاب اسلامی و روحیه اعتمادبهنفس ملی ناشی از آن، گامهای بزرگی در این مسیر برداشتهشده و حوزه علم و فناوری یکی از حوزههای پیشتاز و البته پیشبرنده پیشرفت کشور است. در این میان، دانشگاهها کانون اصلی این حوزه به شمار رفته و انتظار میرود که نقش فعالتری در این عرصه ایفا کنند.
دانشگاه مسئله محور
پیشنیاز این تحول دائمی، اصلاح نگاه به دانشگاه است، بهگونهای که در تعبیرات حضرت امام خامنهای (مدظلهالعالی) نیز مشاهده میگردد «درگیر شدن دانشگاه با مسائل کشور» و بهطورکلی «رویکرد مسئله محور و کارگشایانه» باید در دانشگاه ساری و جاری و نگاه جامعه به دانشگاه نیز بر همین اساس تنظیم شود. نمونههایی که پیشتر نیز در بیان معظمله مورداشاره قرارگرفته است، همچون حوزههای اقتصاد، صنعت، آسیبهای اجتماعی و زنجیره چرخه تولید و مصرف بهخوبی نشان میدهد که چرخه پیشرفت کشور تا چه حد منوط به تحول و نقشآفرینی هرچه بیشتر مراکز علمی و بهخصوص دانشگاههاست. اگر در بسیاری از حوزهها کاستیهایی مشاهده میگردد به این نقطهضعف در حوزه دانشگاهی بیارتباط نیست. البته این مهم نیازمند عزمی مدیریتی از سوی مسئولان اجرایی نیز هست که در جای خود شایسته بررسی و مداقه بیشتر است.
تولیدکنندگی دانش
پس از اصلاح نگاه بنیادین، نقطه ابتدایی تحول دائمی در دانشگاهها تبدیل رویکرد «مصرفکنندگی علم» به «تولیدکنندگی علم» است و این مهم تحقق نمییابد مگر با تقویت روحیه خودباوری و اعتمادبهنفس ملی در اصحاب دانشگاه و پژوهش و جوشیدن چشمههای تلاش مجاهدانه و خستگیناپذیر در مسیر جهاد علمی.
تحول در علوم انسانی
نگاه بومی و اسلامی انقلاب اسلامی در حوزه دانش و پژوهش در ابعاد مختلفی قابلفهم و مداقه است، اما در حوزه علوم انسانی این نگاه، ویژه و دارای آرمانهای متعالیای است. اکنون نزدیک به چهار دهه است در محافل علمی و حاکمیتی از لزوم تحول در علوم انسانی و اسلامی سازی آن سخن به میان میآید و انصافاً تلاشهایی نیز در این زمینه انجامگرفته، اما معالأسف حاکم شدن نگاه سلیقهای بر برخی مقامهای ذیربط، فقدان برنامه بلندمدت و نیز تلاش بیوقفه جریان غربگرای قدرتمند در حوزه علوم انسانی دانشگاهها، سبب شده عملاً راه زیادی را همچنان در پیش داشته باشیم. اکنون یکی از محورهای تحول دانشگاهها فعال شدن در این مسیر و شتاب بخشی به آن است.
دانشگاه امیدآفرین
دانشگاه بهعنوان کانون تحرک علمی و مرکز حضور جوانان پرشور، نقش موتور محرک پیشرفت جامعه را هم ایفا میکند و یأس و ناامیدی و یا امیدواری و خودباوری جوانان دانشجو و پژوهشگر دانشگاهی در تغییر گرایشهای مثبت و منفی جامعه مؤثر است. ازاینرو تحول دانشگاه باید در مسیری تعریف گردد که مولد احساسات مثبت و انگیزشهای مفید اجتماعی باشد.
به نظر میرسد فعالان و مسئولین تشکلها و جنبشهای دانشجویی، نتایج فعالیتهایشان را در پیشبرد محورهای مورد تاکید مقام معظم رهبری آنطور که باید رضایت بخش نمیدانند و عدهای عوامل بیرونی؛ از جمله پاسخگو نبودن مسئولان را علت عدم دستیابی به ایده آل های پیش بینی شده میدانند و برخی دیگر، خود را به بوته نقد کشیده و معتقدند در برهه کنونی، تشکلها برای برآورده ساختن انتظارات و دستیابی به نتایج مطلوب، ابتدا نیازمند بازشناسی هویت خود هستند.
در این میان، اینکه تشکلهای دانشجویی همواره نسبت به تعهدات و تکالیف تعریف شده خود، احساس مسئولیت کرده و در بطن جریانات اجتماعی و سیاسی کشور حضوری فعال داشته اند، بر هیچ کس پوشیده نیست و از آنجا که نقش دانشجویان و جنبشهای دانشجویی در جریانات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور، از درجه اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، امید میرود این نقش روز به روز پر رنگ تر و اثرگذارتر شود.