سگ زرد یا شغال؟
امروز نتایج انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مشخص خواهد شد. شواهد و قرائن نشان میدهد به شکل بیسابقهای بعد از گذشت 42 سال از انقلاب اسلامی، انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برای افکار عمومی ایران مهم شده است و علیرغم اینکه صداوسیما این انتخابات را در حاشیه گذاشته است، اما برای مردم ما در وضعیت متن است.
نظرسنجیهای انتخابات آمریکا و تغییرات آن پیاپی در شبکههای مجازی دست به دست میشود، در ارتباطات فامیلی، همکاران و کارشناسان سیاسی و اقتصادی و روابط خارجی، دربارهاش صحبت میشود، پیامدهای پیروزی و شکست هر یک از کاندیداها تحلیل میشود و ازجمله بحثهایی که میشود این است پیروزی و شکست کدامیک، به نفع ما و کدامیک به ضرر ماست.
این احساس نسبتا عمومیِ چسبندگی نتایج انتخابات آمریکا به سرنوشت ما، مسئله فوقالعاده مهم و حساسی است. این دردناک و تراژیک است که بعد از چهل دو سال از انقلاب اسلامی که استقلال، فراگیرترین آرمانش و رهایی از سلطه دولت آمریکا، مهمترین مصداق این استقلال و طی چهار دهه گذشته برای این آرمان هزینههای فراوانی پرداخته است، بخش قابلتوجهی از مردم ما کلید حل مسائلشان را در دستان شرورترین دشمنانش ولو به غلط بدانند.
این وضعیت بیمارگونه در عطف نظر به انتخابات آمریکا، نتیجه ناکارآمدی داخلی از یک سو و مرجعیتبخشی به بیرون بر اساس سیاست برونگرایی در تجربه دولت است. این درس مهمی برای سازمان حکمرانی است که چگونه سیاستگذاریهایش و شیوه حکمرانیاش میتواند باورها و انگارههای افکار عمومی یک ملت را در جهت عکس آرمانهایش پیش ببرد و در این وضعیت تلخ و آزاردهنده قرار دارد.
آیا پیروزی بایدن نوید آمریکای دیگری را میدهد؟
آیا پیروزی بایدن نوید آمریکایی دیگری را میدهد؟ واقعیت آن است که اصول لیبرالیسم و دموکراسی آمریکایی ثابت است و برای دموکرات ها و جمهوری خواهان مشترک است. " ارزشهای مسلط آمریکایی" برای بایدن و ترامپ یکی است.
از جمله اصول مناسب و راهبردی سیاست خارجی و بطور اخص خاورمیانه ای آمریکا که توسط جمهوری خواهان (ترامپ) و دموکرات ها (بایدن) مورد انتظار است و در ۴ دهه گذشته بارها و بارها عملیاتی شده است عبارتست از:
حمایت از اسرائیل و مقابله و مخالفت با انقلاب اسلامی.
اولین قانون ظالمانه و فراسرزمینی برای تحریم اقتصادی ایران در زمان جیمی کارتر رئیس جمهور دموکرات در ماههای نخست پیروزی انقلاب اسلامی اعمال شد.
قانون داماتو که فراگیرترین و پایدارترین تحریم ها چند دهه اخیر علیه ایران را بوجود آورده است در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون دموکرات وضع شد.
جورج شولتز وزیر امور خارجه بوش پدر (جمهوریخواه) خواهان نابودی ملت ایران و جورش بوش پسر ایران را " محور شرارت " نامید.
سردار صلح و امنیت و مقاومت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی بدستور رئیس جمهور، جمهوری خواه (ترامپ) در خاک عراق ترور شد و تشدید تحریم های ظالمانه و ضد انسانی در زمان او به اوج رسید.
فرقه تروریستی، آدم کش و بدنام "منافقین" در زمان دموکرات ها از "فهرست سازمان های تروریستی" خارج و در دوره همین دموکرات ها بود که "سپاه قدس" در فهرست سازمان های تروریستی جای گرفت؟! این است چهره واقعی آمریکا.
اما حالا سرنوشت پاره ای از مسائل ایران به انتخابات آمریکا گره خورده است؟ پاسخ کوتاه است! اتخاذ سیاست های لیبرالیستی، سازشکارانه و مرعوب شدن در برابر ظلم و جنایات آمریکا در داخل ایران اصلی ترین علت این همه مسائل است.
رهبری معظم انقلاب اسلامی همواره از " عزت، حکمت، مصلحت" به مثابه سه ستون سیاست خارجی جمهوری اسلامی یاد کرده اند. آنچه که امروز باید در صدر کار مسئولان به خصوص قوه مجریه قرار گیرد اتکاء به توان داخلی و عزم و اراده ملی برای غلبه بر مشکلات با نگاه به درون کشور است.
کاهش اختلافات در داخل کشور ، رسیدن به اجماع برای وحدت و حل مشکلات، درک درست و داشتن تحلیل جامع از شرایط داخلی و خارجی، اتحاد مسئولان و قوای سه گانه و سایر نهادهای قدرت است که موجب اقتدار و نفوذ و اثربخشی جمهوری اسلامی و بازدارندگی دشمنان آن خواهد بود.
دوران نابسمانی و منازعات ناگهانی
الیوت کوهن در مقاله خود را اینچنین میگوید: اگر رئیسجمهور دونالد ترامپ بار دیگر موفق به پیروزی در انتخابات شود، بسیاری از مسائل بدون تغییر باقی خواهند ماند. سیاست خارجی آمریکا همچنان بر اساس جهانبینی کوتهاندیشانه وی شکل خواهد گرفت. رویکرد غیرعادی وی در قبال رهبری، عدم توجه به متحدان، علاقهمندی وی به دیکتاتورها ــ همه اینها طی دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ پابرجا خواهند بود.
اما در خارج از حوزه سیاستگذاری، پیروزی ترامپ موجب دگرگونی بنیادین در روابط آمریکا با دنیا خواهد شد. این مسئله نزد دیگران بدان معنا خواهد بود که واشنگتن از آرمان خود در خصوص رهبری جهانی دست کشیده و از اهداف اخلاقی در عرصه بینالمللی صرفنظر کرده است. متعاقباً، دوران نابسمانی و منازعات ناگهانی رقم خواهد خورد و طی این دوره کشورها از قانون جنگل تبعیت خواهند کرد و هر کسی صرفاً به فکر خودش خواهد بود. ریاست جمهوری مجدد ترامپ مؤید همان چیزی خواهد بود که بسیاری از آن هراس دارند: اینکه آرمانشهر آمریکا زرق و برق خود را از دست بدهد و از توان و قدرت آمریکا چیزی جز یک خاطره باقی نماند.
رقابت با تکیه بر کارنامه پیشین
دوره اول ریاست جمهوری ترامپ عملاً مسیر آینده را نشان میدهد. آمریکا در دوران زمامداری او از برخی تعهدات مهم بینالمللی از جمله توافق آبوهوایی پاریس خارج شده و از گرمی روابط با متحدانش در ناتو کاسته است. آمریکا همچنین مسیر رویارویی با چین را در پیش گرفته و از یک سیاست غیرمنسجم در قبال روسیه تبعیت کرده است ــ تحسین ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه توسط ترامپ با خصومت کنگره و تشکیلات بوروکراتیک آمریکا نسبت به مسکو در تضاد است. روابط بسیار نزدیک دولت آمریکا با اسرائیل در کنار شراکت با کشورهای عرب خلیج فارس موجب تسریع روند دگرگونی سیاست در خاورمیانه شده است. موضوع تشکیل کشور فلسطین رنگ باخته و توجهات به سمت تشکیل ائتلاف با هدف ایجاد موازنه در برابر ایران و ترکیه معطوف شده است. نگرانی در خصوص حقوق بشر که یک اهرم فشار سهلالوصول در حوزه سیاست عملی و سیاستورزی در داخل قلمداد میشود، دیگر چندان کارساز نیست. مقامات آمریکایی عمدتاً آمریکای لاتین و آفریقا را نادیده میگیرند و به روابط با اکثر کشورهای آسیایی نیز از دریچه تجارت مینگرند.
آمریکا هیچ دوستی ندارد
این استاد دانشگاه جان هاپکینز معتقد است: ترامپ و مشاورانش از یک جهانبینی ناپخته اما عمدتاً منسجم برخوردار بودهاند که در قالب شعار «اول آمریکا» نمود پیدا کرده است. آنها از معنا و مفهوم ضمنی این عبارت که پیشینهاش به دهه ۱۹۴۰ برمیگردد آگاه هستند، اما توجهی به آن ندارند. این عبارت در آن زمان نام جنبشی بود که میخواست مانع مداخله آمریکا در جنگ جهانی دوم شود. آنها قصد ندارند در فرآیند بسط و گسترش آزادی شرکت کنند یا حتی صرفاً از آن دفاع کنند، هرچند آنها کاملاً قادرند موضوع حقوق بشر را همچون چماق بر سر چین بکوبند. آنها از سازمانهای بینالمللی، از جمله سازمانهایی که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم به ایجادشان کمک کرد، رویگردان هستند. آنها برخلاف اکثر اسلاف خویش، ایفای نقش رهبری در این نهادها را به مثابه یک ابزار قدرت در دست آمریکا نمیدانند، بلکه آن را محدودکننده قدرت آمریکا میپندارند. (چینیها دیدگاه کاملاً متضادی دارند و از همین روی، مشارکت خود را در سازمان ملل افزایش دادهاند.) دولت ترامپ دنیا را صحنه رقابت تجاری و نظامی ددمنشانه میداند، رقابتی که در آن آمریکا هیچ دوستی ندارد و صرفاً از منافعی برخوردار است.
دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ موجب خواهد شد تا شهرتی که آمریکا به خاطر برخورداری از ثبات برای خود دستوپا کرده است، برای همیشه خدشهدار شود.
این چشمانداز کلی با برخی تعارضات در داخل همراه است که بارزترینشان به موضوع روسیه مربوط میشود، اما این چشمانداز علیرغم ناپختگی، یکی از رگههای قدیمی تفکر در خصوص سیاست خارجی آمریکا را بازتاب میدهد. این چشمانداز منعکسکننده یک نوع انزواگرایی سادهلوحانه و در نهایت غیرقابل توجیه قلمداد میشود.
شلزینگر گستره مداخلات جهانی آمریکا را دستکم گرفته بود و آمریکا را به مثابه قدرتی به تصویر کشیده بود که به دلیل ارزشهایش گهگاه مجبور به مداخلات خارجی ــ خردمندانه یا نابخردانه ــ میشد. اما میل به انزواگرایی، به ویژه در شکل سادهلوحانه و خصمانهاش، از دیرباز وجود داشته است. ترامپ صرفاً یکی از صورتهای آن را نمایان ساخته است ــ این دیدگاه که دیگران آمریکاییها را احمق فرض میکنند، نهادهای بینالمللی در واقع آلت دست کسانی هستند که میخواهند از اقتدار آمریکا بکاهند، خونریزی و هراس و وحشت در نقاط دیگر عملاً نمیتوانند بر کشور بزرگی که وسط دو اقیانوس پهناور و دو کشور ضعیف قرار گرفته است، تأثیر بگذارند.
البته جلوه ترامپیستی این امیال کاملاً متمایز است. بنابراین، حتی هنگامی که سیاستها از جهتگیری کم و بیش عادی یا قابل انتظار برخوردارند ــ برای مثال سوگیری به نفع اسرائیل یا سوظن نسبت به سازمان ملل ــ سبک و اجرای آنها اینگونه نیست.
قانون جنگل
در بخش دیگری از این مقاله آمده است: با اینکه ریاست جمهوری ترامپ پیشاپیش دردسرساز بوده و به وجهه آمریکا خدشه وارد کرده است، اما پیامد ناشی از انتخاب مجدد وی به مراتب بدتر و دشوارتر از آن چیزی خواهد بود که جدیترین منتقدان رئیسجمهور تصور میکنند. این به معنای بازگشت به دنیایی خواهد بود که هیچ قانونی جز قانون جنگل بر آن حاکم نیست ــ دنیایی مشابه دهههای پرهرجومرج ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ و حتی بدتر از آن، زیرا دیگر آمریکایی وجود نخواهد داشت که آماده باشد به نجات دیگران بشتابد.
دنیا در عوض به جایی تبدیل خواهد شد که در آن همه صرفاً به فکر خود هستند و ابزارهای قدرت به دلیل نیاز، مشروعیت مییابند. کشورها بیش از پیش وسوسه میشوند که به سلاحهای هستهای دست پیدا کنند و از ترور، سلاحهای بیولوژیکی هدفمند، و براندازی در راستای دستیابی به امنیت بهره بگیرند. نظامهای خودکامه جذابیت بیشتری خواهند یافت.
گذشته از این، آمریکا حتی بهعنوان یک قدرت بزرگ به دلیل اختلافات داخلی به شدت تضعیف خواهد شد. انتخاب مجدد ترامپ به مدد سرکوب رأیدهندگان، مؤلفه عجیبوغریب آرای الکترال، و ترفندهای ماهرانه سیاستمداران جمهوریخواه موجب بیثباتی حاکمیت خواهد شد. حزب جمهوریخواه به لحاظ دموگرافیکی محکوم به شکست است و بخش اعظم حامیانش را رأیدهندگانی تشکیل میدهند که رو به پیری گذاشتهاند و تعدادشان در حال کاهش است. رهبران حزب از این موضوع آگاهند. مخالفان حزب نیز بر این نکته واقفند. خیابانهای آمریکا پیشاپیش شاهد خشونتهای سیاسی بودهاند و خشونتهای بیشتری از این نوع ممکن است رخ دهند. جنگ داخلی شاید اتفاق نیافتد، اما اوباشگری و قتل رهبران سیاسی توسط طرفداران هر یک از طرفین دور از ذهن نیست ــ ترامپِ فاتح و مخالفان خشمگین و افراطیاش شاید به این موارد دامن بزنند. البته، دشمنان خارجی آمریکا راهی پیدا خواهند کرد تا آتش بیار معرکه شوند.
پیامدهای دولت دوم ترامپ
بزرگترین پیامدهای دولت دوم ترامپ بیش از همه غیرقابل پیشبینی هستند. انتخاب مجدد وی احتمالاً موجب تغییر تفکر همگان درباره آمریکا خواهد شد. آمریکا از همان ابتدا سرزمین آینده، دنیای در حال پیشرفت، مکان موعود صرفنظر از معایب و درد و رنجها، و شهر در حال ساخت بر فراز تپه قلمداد میشد. با انتخاب مجدد ترامپ، آمریکا شاید یادمان گذشته نیز انگاشته شود. این کشور شاید از هم فرونپاشد، اما یک رؤیای ناکام و یک قدرت رو به افول انگاشته خواهد شد که دورانش بسر آمده است.
سیستمی که فاسدان را انتخاب میکند
دونالد ترامپ، در طول چهار سال ریاست جمهوری خود بر آمریکا، پیشینهای از خود به جا گذاشت که در طول تاریخ این کشور بی نظیر بود!
دونالد ترامپ اگرچه محصول انتخابات سیستماتیکی است که در آمریکا تعبیه و تاکنون بر اساس آن نامزدهای انتخابات رأی آورده و وارد کاخ سفید شدهاند، اما ایراد اساسی در ساختار انتخاباتی آمریکا به شدت مشهود است.
البته باید توجه داشت که این سیستم انتخاباتی در ادوار گذشته نیز چنین عمل کرده؛ یعنی افرادی به ریاست جمهوری برگزیده شدهاند که هر یک به نوعی دارای فساد و عملکردهای ویرانگر برای آمریکا و جهان بودهاند.
در هر دوره و مقطعی از آمریکا که بنگریم، به وقایع و اقداماتی میرسیم که روسای جمهور آمریکا مرتکب آن شدهاند.
در جنگ جهانی دوم اقدام دیوانه وار آمریکا در حمله اتمی به ژاپن در دوره ریاست جمهوری «هری ترومن»، انجام شد.
اقدام به عملیات اتمی تنها از سوی یک رییس جمهور آمریکا بر میآمد.
شهرهای هیروشیما و ناکازاکی هدف بمب اتمی آمریکا قرار گرفت و صدها هزار نفر از مردم ژاپن کشته شدند و سالها تبعات تشعشعات هستهای این جنایت اتمی در ژاپن باقی مانده است.
جنگ ویتنام نیز یکی دیگر از آن دست اقدامات دیوانه وار رییس جمهور وقت آمریکاست.
ژنرال آیزنهاور، مداخله آمریکا در جنگ علیه ویتنام را آغاز کرد و صدها هزار نفر از مردم بیگناه این کشور به دست سربازان ارتش آمریکا کشته شدند و هزاران نفر از سربازان آمریکایی نیز کشته یا زخمی بدون هیچ دستاوردی به خاک خود بازگردانده شدند.
سربازان آمریکایی بازگشته از جنگ ویتنام تا پایان عمر خود درگیر مسائل روحی و روانی شدند.
از آن سالها کمی فاصله بگیریم و به دوران ریاست جمهوری «جیمی کارتر» که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود برسیم.
«کارتر»، در دوران ریاست جمهوری خود دستور عملیات نجات دیپلماتهای آمریکایی که در ۱۳ آبان در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به اسارت در آمده بودند، صادر کرد و آن افتضاح شکست سخت نیروهای ویژه ارتش آمریکا در طبس رقم خورد.
هر یک از روسای جمهور آمریکا در دوران زمامداری خود چندین تصمیم و اقدام نابه جا را مرتکب شدهاند که نه تنها به خود زیان رساندهاند بلکه بیشترین زیان را به دیگر کشورها وارد کردهاند.
«رونالد ریگان»، پس از کارتر، رییس جمهور آمریکا شد؛ وی یک بازیگر فیلمهای هالیودی بود که در فیلمهای سبک وسترن نیز نقش بازی کرده که نشان دهنده چهره واقعی غرب وحشی است.
اگرچه جنگ عراق علیه ایران در زمان «جیمی کارتر» آغاز شد، اما وی زمان کوتاهی را در این مقطع رییس جمهور آمریکا بود و ادامه جنگ به زمان «رونالد ریگان»، کشیده شد و حمایتهای وی از صدام در دوران جنگ تحمیلی بر کسی پوشیده نیست.
پس از وی نیز روسای جمهور دیگری در آمریکا بر سر کار آمدند که نه تنها دست کمی از پیشینیان خود نداشتند بلکه تخت گاز بر سیاستهای ویرانگری که در نظام سیاسی آمریکا تدوین شده است به سرعت خود افزودند و دنیا را با چالشها و تنشهای زیادی روبرو کردند.
جورج بوش پدر و سپس جورج بوش پسر نیز همان سیاستهای ویرانگرانه پیشینیان را ادامه دادند و حمله به عراق و افغانستان در زمان این دو رییس جمهور انجام شد.
با وجودی که باراک اوباما، رییس جمهور پیش از دونالد ترامپ، سعی داشت خود را متمدن و قانونمند نشان دهد و ظاهرا تلاش داشت معضلات و گرفتاریهای روسای جمهور پیش از خود را اصلاح کند، اما او نیز وامدار روسای جمهور قبلی آمریکا بود.
اوباما وعده خروج نظامیان آمریکا از عراق و افغانستان را داده بود، اما هیچگاه این وعده محقق نشد و سیاست دولت اوباما علیه ایران نیز تغییری نکرد با وجودی که در دوران او توافق هستهای با ایران به دست آمد.
در دوران ریاست جمهوری اوباما شدیدترین تحریمهای اقتصادی علیه ایران پایه ریزی شد؛ حتی برجام هم نتوانست اندکی از دشمنیهای آمریکا با ایران را بکاهد.
میلیاردها دلار هزینه حضور نظامی آمریکا در غرب آسیا شد و هنوز هم میشود.
در دوران ریاست جمهوری اوباما گروههای تروریستی تکفیری وهابی در غرب آسیا زاده شدند که خاستگاه آنها از دل سیاستهای دوران باراک اوباما، بود.
داعش زاییده تفکر دولت او بود تا بتواند منطقه را به آشوب بکشد و خاورمیانه جدید را که در سیاستهای آمریکا وجود دارد، شکل بدهد.
حضور نیروهای آمریکایی در جنگ علیه سوریه در زمان اوباما اتفاق افتاد با وجودی که واشنگتن ادعا میکرد در حال مبارزه با تروریستهاست!
ترامپ و بایدن تفاوتی با هم ندارند
اکنون نیز دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا، چهار سال است که با رفتارهای خود همان راه پیشینیان را طی میکند با این تفاوت که او بی مبالات و بدون نقاب است.
ترامپ بی توجه به هر گونه اصول سیاست خارجی و قوانین بینالملل حرکت میکند تا جایی که از اکثر سازمانهای بینالمللی خارج شده و معاهدات و پیمانهای بینالمللی را زیر پا گذاشته است که مهمترین آنها توافق هستهای است.
آمریکا با هر رییس جمهوری، همان آمریکاست؛ امروز اگر ترامپ شکست بخورد و بایدن بر سر کار بیاید، تغییری در سیاستهای رژیم واشنگتن حاصل نخواهد شد و اگر ترامپ بار دیگر در کاخ سفید بماند، کاسه همان کاسه است و آش همان آش!
اما نکته مهم در روندی که آمریکا طی کرده و در حال حرکت در این دالان است، نشانههای عمیق افول و زوال آمریکاست که رسیدن به چنین جایی نتیجه همه آن اقداماتی است که تاکنون روسای جمهور آمریکا در پیاده کردن سیاستهای نظام حاکم در این کشور اجرا کردهاند.
ترامپ و بایدن تفاوتی با هم ندارند؛ اکنون نکتهای که از اهمیت بیشتری برخوردار است، اوضاع سیاسی و اجتماعی درون آمریکا است که باعث میشود تنشها و چالشهای این کشور افزایش یابد؛ ادامه چنین روندی که به نظر میرسد ادامه دار هم باشد، زوال آمریکا را در پی خواهد داشت؛ همه شواهد و قرائن آن نیز نمایان است و همگان میتوانند نظاره گر باشند.
منابع:
مشرق
میزان
تسنیم